اواخر شهریور عمو حسن با خانواده اومده بودند مشهد و توی این مدت هر روز یک برنامه ای برای دید و بازدید داشتیم یک روز ظهر پارک وکیل آباد ,یک شب استخر آفتاب و بعد دسته جمعی پیتزا (دینا جون, بار اولی بود که می رفتی استخر خیلی ذوق کرده بودی و اصلا از آب نمی ترسیدی قربون دختر شجاعم بشم) و چند شب توی پارک ملت بودیم .یک شب مهمان عمه جون مهری و یک شب هم عمه جون فاطمه و یک شب هم مهمون عمو حسن به مناسبت تولد زهرا جون و روز آخر هم ظهربا دستپخت واقعا خوشمزهسودابه جون (خانم عمو) دور هم آش رشته خوردیم و چون این دوره همیا خیلی خوش گذشته بود قرار گذاشتند هفته بعدش به مناسبت سالگرد ازدواج عروس عموی بابایی که ترک هستند کوفته تبریزی بزارن و جای عمو و خونوادشون...